مجله اینترنتی کودکان بردسکن

شعر دکتر مهربون و کودک مریض

1396/6/1 23:02
نویسنده : مدیر وبلاگ
464 بازدید
اشتراک گذاری

یه کم تنم می سوزه..‌مامان می گه تب داری….
دست می ذاره رو سرم..می پرسه درد هم داری؟
بینی من گرفته……. آخ گلو درد هم دارم
الان می خوام بخوابم…..من حوصله ندارم

 

مامان می گه نمی شه..همین الان بیدار شو
باید بریم به دکتر……….اول بخور این آشو….
من آش و سوپ نمی خوام…یه چیز خوشمزه تر
مامان میگه مگه تو…… نمی خوای بشی بهتر؟
توی دهنم می ذاره.. چند قاشق از غذا رو
بعدش برام میاره……بشقاب شلغم ها رو
به به چه قدرخوشمزه اس.. بازم می خوام یه کمی
چه آش و چه شلغمی……….. تو مامان خوب منی

 
می ریم پیش دکترم……چه خوب و مهربونه
حال منو می پرسه…خیلی چیزها می دونه
دکتر مهربونم…….درد می کنه دست و پام
یه کاری کن خوب بشم…حتی گرفته صدام

 
درجه برام می ذاره……….توی گلومو می بینه
نبض منو می گیره………یه نسخه می نویسه
بهم یه آمپول می ده ..با چند تا قرص و شربت
می گه فقط چند روزی..داشته باش استراحت

 
نه مهدکودک برو…….نه پارک و نه مهمونی
برای بهتر شدن…………. باید خونه بمونی
نمی ترسم از آمپول..خوب یه کمی درد داره
خیلی دوستش ندارم……….اما چاره نداره

 
باید تحمل کنم….. تا خیلی زود خوب بشم
دلم می خواد دوباره…صحیح و سالم باشم
مامان جونم فردا هم….باز نمی ری سر کار
باز هم به خاطر من..می مونی خونه این بار

 
اما می تونم از صبح…….تا شب تو رو ببینم
برام کتاب بخونی…….مامان نازنینم ……..

**************

مجله اینترنتی کودکان بردسکن * خراسان رضوی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)